ای مرغ سحر چون این شب تار
بگذاشت ز سر سیاه کاری
وز نفخه ی روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زر تار
محبوبه ی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد نمودار
واهریمن زشت خو حصاری
یادآر زشمع مرده یادآر...!
نخستین شماره روزنامه «صوراسرافیل» در روز پنجشنبه نوزدهم دیماه سال ۱۲۸۵ به سردبیری میرزا جهانگیرخان،صوراسرافیل و باهمکاری و سرمایه میرزا قاسمخان تبریزی و میرزا علیاکبرخان قزوینی (دهخدا) منتشر شد...این روزنامه در هشت صفحه، به قطع وزیری و با چاپ سربی در چاپخانه سنگی پارسیان به طبع میرسید... سرلوحه روزنامه به خط نسخ درشت نوشته میشد و بالاتر از سرلوحه، تصویر فرشته آزادی بود که در صور میدمید و گروهی او را به یک دیگر نشان میدادند...روزنامه صوراسرافیل از جراید معروف و مهم صدر مشروطیت بود...
در دوران انتشار صوراسرافیل، میرزا جهانگیرخان بهاتفاق علیاکبرخان دهخدا با استفاده از نفوذ میرزا قاسمخان تبریزی، مقالات کوبندهای بر ضد استبداد محمدعلیشاهی مینوشتند و مقالاتشان هوادار زیادی داشت. علیاصغرخان شمیم، مورخ معاصر درباره صوراسرافیل چنین مینویسد: «یکی از برجستهترین نشریههای دوران مشروطه بود و میرزا جهانگیرخان در دو جبهه با محمدعلیشاه و روحانیون ضدمشروطه مبارزه میکرد، این نشریه درحقیقت در حکم مجلهای بود که هفتهای یکبار منتشر میشد.»
جذابترین بخش صوراسرافیل، ستون طنز (فکاهی) آن بود که بهعنوان «چرند و پرند» به قلم علیاکبر دهخدا و با امضای «دخو» نوشته میشد. سبک نگارش این ستون در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب جدیدی را در عالم روزنامهنگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. دهخدا مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی طی مقالات خود در آن زمان منتشر میکرد...وهمی موضوع نشریه را درمیان مردم معروف کرده بود...
آخرین شماره صوراسرافیل به مدیریت میرزا جهانگیرخان که درحقیقت سی و دومین شماره محسوب میشد، در همین دوران یعنی در ۲۱ جمادیالاول ۱۳۲۶ق سه روز پیش از بمباران مجلس شورای ملی و چهار روز قبل از اعدام میرزا جهانگیرخان شیرازی منتشر شد. پس از اشغال مجلس، جهانگیرخان بهوسیله قزاقان دستگیر و به باغشاه برده شد و سرانجام در سال ۱۲۸۷ش به دار آویخته شد.
در آخرین شماره صوراسرافیل که علامه دهخدا در ۱۵ صفر ۱۳۲۷ق در سوییس منتشر کرد، شعری در رثای دوست از دست رفته خود جهانگیرخان شیرازی سروده و درباره انگیزه سرودن این شعر میگوید: «شبی مرحوم جهانگیرخان را به خواب دیدم در جامه سپید و به من گفت : چرا نگفتی دو جوان افتاده...؟ من از این عبارت چنان فهمیدم که میگوید چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای و بلافاصله در خواب این جمله بهخاطر من آمد: یاد آر ز شمعِ مُرده یاد آر...!
DONIAYE SOKHAN IS A FORUM FOR DISSIDENTS AMONG POETS,WRITERS,ARTISTS AND ESPECIALLY JOURNALISTS OF THE WORLD.IT IS ALSO TO TRIBUTE TO DONIAYE SOKHAN MONTHLY JOURNAL OF TEHRAN IN 1360'S/1980'S,WHO LATER ON AFTER BEING BOMBED,BECACAME A PLATFORM OF SOFT VOICE AND A MILD CONTENT POLICY AND FINALLY SHUT DOWN.







